نویدنوید، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

روی ماه خدا

رستوران ماز

  اینجا رستوران ماز تو جازه نظامی قائمشهر که هم جای بازی واسه بچه ها داشت و هم جای خیلی زیبایی بود       ...
12 آذر 1392

قطار بازی

اینجا دارم با قطارم بازی میکنم . دایی علیرضا بهم داده و خیلی دوستش دارم .     اینها هم اسباب بازی های مورد علاقه ی من موقع بازی کردنه     عاشق لودر و ماشین آتش نشانی و کامیون هستم . راستی این ماشین آتش نشانی رو خاله فاطمه(دختر عموی مامان) برام خریده که خیلی دوستش دارم   ...
12 آذر 1392

من و تراکتور

چند وقت پیش با پدر جون و مامان و بابا اومدیم روستای پدر یکی از همکلاسی های زمان دانشجویی بابام .اینجا همه چی بود مرغ اردک گربه و جوجه و غاز و خلاصه همه چی و یه تراکتور که من عاشقش شدم . هر 5 دقیقه یه بار سوارش میشدم تا اینکه هوا تاریک شد ودیگه اجازه ندادن برم سوار بشم .     اینها هم دوستان خیلی خوب من هستن دو تاشون دو قلو بودن!       اینم منم که حسابی جو گیر شده بودم     تو خونشون پر بود از درختان میوه .از درخت میچیدیم و میخوردیم(البته مامان قبلش حسابی میشستشون) آلو شلیل پرتقال خیار گوجه پیاز ذرت و ... تو باغ خونشون کاشته بودن .   ...
28 تير 1392

چای باغ + جاده نظامی

سلام به همه: این مدت مامان فرصت نکرده بود وبلاگمو آپ کنه آخه مهمان داشتیم و بایستی به اونها برسه .دختر عموی مامانی (فاطمه) و پدر جونم(بابای بابا) مهمان های ما بودن . چند بار جنگل رفتیم تو جنگل یه خانواده این مرغ مینا رو با خودشون آورده بودن تا از طبیعت زیبای اینجا لذت ببره منم زل زده بودم و همش به حرفهاش گوش میدادم. مرغ مینا همش بهم میگفت بیا و منم بهش میگفتم جانم اومدم ...!!! اینم من و حسان دوست خوبم هستیم .یادش بخیر 7 تیر بود  موقع نهار شدیدا بارون بارید که مجبور شدیم بریم خونه ی حسان و  ادامه ی بازیمون رو اونجا انجام بدیم . اینجا هم جاده نظامی که با فاطمه و پدر جون اومدیم. اینجا هم در حال باز...
22 تير 1392

من و مانلی

این نوه ی یکی از همسایه هامونه و بعضی وقتها که میاد منم میرم باهاش بازی میکنم . احساس بزرگی میکنم و دوست دارم خودم همش دورش بدم . ...
22 تير 1392

چای باغ

سلام دوستای خوبم . جمعه 92/03/10     با پدر و مادرم رفتیم یه منطقه بنام چای باغ نزدیک قائمشهر . به من خیلی خوش گذشت  آخه هم جنگل خیلی زیبایی داشت و هم ؛ هوا خیلی خنک بود . اونجا چند تا اسب بودن که من حسابی خودمو با اونها مشغول کرده بودم .   ...
22 تير 1392

دارم نماز میخونم...

           اینجا دارم قنوت میخونم اینجا هم دارم  رکوع به جا میارم!! اینم سجده خووندن منه اینم یه عکس دیگه از سجده خووندن منه ؛ چون طولانی می خونم .!!! اینجا هم دارم مستحبات می خونم . در آخر هم برای سلامتی همه دعا می خونم .... التماس دعا ...
22 تير 1392
1